چرا مصلحت بر نیامدن رییسجمهور سابق است؟
چرا مصلحت بر نیامدن رییسجمهور سابق است؟ جارستان-سیاست ایران باید آرام باشد، سیاست ورزی آدابی دارد و لابد قواعدی. بازیگران سیاست هزینههای کنشهایشان را نباید از جیب جامعه پرداخت کنند. باید به فکر سوار شدن بر موج از مسیر دوقطبی سازی و ایجاد شکاف خاتمه داد. مصطفی صادقی: تمام شد؛ «محمود احمدینژاد دیگر قرار نیست
چرا مصلحت بر نیامدن رییسجمهور سابق است؟
رهبر معظم انقلاب در کلاس درس خارج فقه امروزشان، فرمودهاند «یک آقایی آمده پیش من، من هم به ملاحظهی صلاح حال خود آن شخص و صلاح حال کشور به ایشان گفتم که شما در فلان قضیه شرکت نکنید. نگفتیم هم شرکت نکنید، گفتیم صلاح نمیدانیم ما شما شرکت کنید. این را گفتیم. خب یک چیز عادی است. انسان بایستی آن چیزی را که میبیند و میفهمد و فکر میکند که به نفع برادر مؤمناش است به او بگوید دیگر.»
حالا هر چه هست نتیجه این فرمایش، عدم حضور احمدینژاد در مهمترین رقابت نیمه دهه نود خواهد بود و تحلیلگران نیز معادلات انتخابات پیش رو را از این پس با مبنای عدم حضور او بررسی خواهند کرد. این وسط اما یک سوال مهم و تعیینکننده وجود دارد؛ «چرا مصلحت این بوده که رییسجمهور سابق نامزد انتخابات نباشد؟». پاسخ این سوال البته نه فقط در شرایط موجود و پیرامونی بلکه در رفتارشناسی فرد مورد نظر مستتر است. باید به سالهایی که رفته نگاه کرد؛ به دوران صدارت رییسجمهور جنجالی و پر حاشیه.
وقتی محمود وارد سیاست ایران شد
خیلیها فکر میکردند در حالی که سید محمد خاتمی در حال ترک پاستور است، رقابت اصلی میان محمدباقر قالیباف و اکبر هاشمی رفسنجانی خواهد بود؛ نظرسنجیهای ایام مانده به انتخابات این را میگفت. ناگهان اما یک رخداد غیرمنتظره رخ داد. یک چهره نه چندان آشنا، قواعد بازی را تغییر داد و در میانه پالسهای قوی و منفی برای نیامدنش، آمد و صحنه سیاست را برای چند سال دستخوش تغییرات عجیب و غریبی کرد. محمود احمدینژاد در انتخابات سال ۸۴ یک دو قطبی پرهزینه برای کشور درست کرد. او ریشههای یک بینظمی تمام عیار را در سپهر سیاست ایران ایجاد کرد. راست را رنجاند و چپ را زاویهنشین کرد.
درست ترش شاید این باشد، «او از همان ابتدا مبنای سیاستورزیاش را بر «برآشفتگی» گذاشت و در همه این سالهای رفته هم بر همین مبنا رفتار کرد.»
احمدینژاد از همان روز که به اتاقش در نهاد ریاستجمهوری رسید، سر ناساگاری داشت و تعاریف رسمی امور را به چالش میکشید. به یک معنا اگر چه که انتخابات ریاستجمهوری به پایان رسیده بود، اما رقابت برای او همچنان ادامه داشت. شوق عجیبی داشت برای ایجاد جای پا در سیاست رسمی ایران. چنین هم بود که بعد از عبور از هاشمی به سرعت به سراغ افراد مهم دیگر سیاست ایران رفت.
به تعبیری احمدینژاد بنای تغییر ساختار قدرت را در ایران داشت او برای این کار احتیاج به «آشفتگی» داشت و ایجاد دو قطبیهای پی در پی.
جدال پرهزینه که جامعه هزینه آن را پرداخت
احمدینژاد در ایجاد دوگانگی و شکاف یک بیش فعالی غیرمنتظره و عجیب و غریب داشت، اما شاید مهمترین و پرهزینهترین اکت سیاسیاش در این راستا نوع ورودش به انتخابات سال ۸۸ باشد.
خوب که نگاه کنیم میبینیم احمدینژاد میتوانست راحت رییسجمهور بماند. او در وضعیتی وارد انتخابات میشد که اگر چه خیلیها دلخوشی از او نداشتند اما برای رییسجمهور نشدن نامزدهای دیگر حتما از او حمایت میکردند. احمدینژاد سرمایه اجتماعی منحصر به خود را هم داشت که میتوانست با روش و کنشهای اقتصادی آن را افزایش هم بدهد. نکته اما این است که احمدینژاد باز انتخابات را معطوف به یک روز نمیدانست و دنبال ارتقا سطح بازیگری سیاسیاش بود؛ دنبال چالش بود برای باز شدن بیشتر پایش به سیاست رسمی. او قدرتی بیش از یک رییسجمهور میخواست؛ یا به بیان دیگر او میخواست رییسجمهوری باشد با اختیارات منحصر به فرد.
مناظره جنجالی را با نام بردن از بزرگان سیاست آغاز کرد و سطح چالش را به جای دیگری برد. او رقبای بزرگ را مقابل خود ردیف کرد تا سطح خود را بالا ببرد. میدانست آن افراد در جامعه حامیانی دارند و بر همین اساس به خلق یک شکاف بزرگ اجتماعی فکر میکرد. شکافی که اگر چه یک قطب قوی مقابلش میساخت اما حتما قطب او را نیز قدرتمند و معطوف به سیاستورزی و اکتهای او میساخت. به یک معنا او بیدرنگ کسان مهمی از سیاست ایران را همراه خود میساخت؛ نه به جهت حمایت صرف از او، بلکه برای مواجهه با رقبای او.
یک تاکتیک پیچیده که حتی بازیگران با تجربه هم دفعتا وارد آن شدند و نتیجه آن شد که همه دیدند. یک شکاف بزرگ که اگر چه برنده آن محمود احمدینژاد شده بود اما فاکتور هزینههای آن را نظام پرداخت کرده بود.
حالا احمدینژاد یک رییسجمهور واقعا متفاوت بود با یک جامعه ملتهب و زخمهای سرباز کرده. سامان سیاسی باز آشفته بود و این درست همان شرایطی بود که محمود میخواست؛ بیپرده بگوییم: «زیست سیاسی محمود احمدینژاد همیشه در «آشفتگی» است».
رقابت باز برای او ادامه داشت. احمدینژاد همه را به جدال فرا میخواند؛ سخنرانیهای جنجالی، نامههای داغ و پرحاشیه. یک روز خود را آماده بازدید از زندان اوین میکرد تا قوه قضا را به چالش بکشید و روز دیگر پشت در ورودی صحن مجلس لحظه شماری میکرد تا در نهایت یکشنبه سیاه مجلس را رقم بزند. ایجاد «دو قطبی» به او انرژی میداد و توان سیاستورزی.
آخرین روز ثبتنام انتخابات ۹۲ اما همهچیز را برای او تمام کرد. انگار همه منتظر همان عقربه دقیقه شمار بودند؛ به ساعت خیره بودند تا تمام شود؛ میخواستند آن مرد دیگر نباشد. خیلیها از چند ماه پیش حدس میزدند که پروژه مدودفسازی شکست خواهد خورد. میدانستند وقتی عقربه از روی ساعت ۵ رد شود او دیگر جای پایی در قدرت و سیاست رسمی نخواهد داشت.
بار دیگر یک انتخابات؛ بار دیگر قطب سازی انتخاباتی
دو سال متوالی سکوت کرد؛ خودش را تنها در قاب تصویر عکسان خبری قرار میداد، اما لب از لب نمیگشود تا مشتش همچنان بسته بماند. او از همان روز که نبود دوباره میخواست که باشد. پارلمان را کنار گذاشت تا قدرت را در همان سطح ریاستجمهوری جستجو کند.
ناگهان سفرها شروع شد؛ چمدانش را بسته بود؛ شهر به شهر میگشت و حواریونش نام قیام را برای کوچهای انتخاباتیاش برگزیده بودند. آنالیز حرفهای او کدهای مهمی به تحلیلگران میداد؛ همه فهمیده بودند؛ او میخواست باز باشد. باز به ایجاد شکاف و قطبسازی فکر میکرد.
«جامعهی تازه آرام شده؛ زخمهای تازه ترمیم شده»؛ هیچکدام برای محمود مهم نبود او تنها به یک چیز فکر میکرد؛ برآمدن و طلوع دوباره از یک «بهم ریختگی تمام عیار». این همان چیزی است که او را دوباره رییسجمهور خواهد کرد.
یک دیدار خصوصی اما شرایط را تغییر داد. «یک تدبیر بزرگ یک دوراندیشی قابل ستایش». رهبری با اشاره به دیدار اخیرشان، فرمودند: «ما هم اوضاع کشور را غالباً بیشتر از اغلب افراد آشنا هستیم. آدمها هم، بخصوص آدمهایی که صدها جلسه با ما نشستند و برخاستند بیشتر و بهتر از دیگران میشناسیم. با ملاحظهی حال مخاطب و اوضاع کشور به یک آقایی انسان توصیه میکند که آقا شما اگر توی این مقوله وارد شدید این دو قطبی در کشور ایجاد میشود. دو قطبی در کشور مضرّ است به حال کشور. من صلاح نمیدانم شما وارد بشوید. بله، این چیز خیلی مهمی که نیست. این یک چیز خیلی طبیعی است، خیلی ساده است. بله، ما این توصیه را به یکی از آقایان، به یکی از برادران کردیم.»
سیاست ایران باید آرام باشد؛ تعاریف رسمی امروز باید سرجایش بماند تا جامعه به خواستهایش برسد. سیاستورزی آدابی دارد و لابد قواعدی. بازیگران سیاست هزینههای کنشهایشان را نباید از جیب جامعه پرداخت کنند محمود احمدینژاد حتما تجربهای مهم و سنگین برای تاریخ معاصر ما بوده است. باید دوران دو قطبی و ایجاد شکاف را تمام شده بدانیم؛ مثل دوران محمود مثل سالهای تلخ دهه هشتاد.
این تدبیر و دوراندیشی ستوندی درس بزرگی برای همه بازیگران سیاست خواهد بود، حالا همه باید رسم سیاستورزی را رعایت کنند. این بهترین پاسخ به سوال ابتدای این مطلب است.
خبرآنلاین
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰